زندگينامه آلبر كامو
سخنان آلبر كامو- شمار گفتهها:10
آلبر كامو
نويسنده فرانسوي ( 1913- 1960 )
ويرايش : مريم فودازي
«آلبر كامو»، نويسنده توانا و فيلسوف نامي فرانسوى است كه همچون «ژان پل سارتر»، از روشنگران مكتب «اگزيستانسياليسم»[*] به شمار مي رود. او در سال ۱۹۵۷ و در سن ۴۴ سالگى، موفق به دريافت جايزه نوبل ادبى شد. كامو پس از «روديارد كيپلينگ»، جوان ترين نويسنده اى است كه به دريافت اين جايزه نايل آمده است. «آلبر كامو» در هفتم نوامبر ۱۹۱۳، در «موندووى» الجزاير و در خانواده اى فرانسوى - الجزايرى به دنيا آمد. مادرش اصل و نسب اسپانيايى داشت و پدرش، «لوسين»، در جنگ «مارن» كه در سال ۱۹۱۴ و طى جنگ جهانى اول رخ داد، در حين مبارزه داوطلبانه كشته شد و به همين دليل، دوران كودكى «كامو» در فقر و تنگدستى گذشت.
در سال ۱۹۲۳، كامو در آزمون ورودي آموزشكده اى پذيرفته شد و پس از پايان تحصيلات خود در آنجا به دانشگاه الجزاير راه يافت. او در كنار تحصيل، فعاليت ورزشى فراوانى داشت و دروازه بان تيم فوتبال دانشكده بود، اما ابتلا به بيمارى سل در سال ۱۹۳۰، به فعاليت ورزشى و فوتبال «كامو» خاتمه داد. او كه توانايى مالى چندانى نداشت، به ناچار كلاسهاى خود را به صورت نيمه وقت در دانشگاه انتخاب كرد و سه روز از هفته را مشغول كار و كسب درآمد بود؛ از معلمى سرخانه گرفته تا كار در موسسه شهاب شناسى. او در سال ۱۹۳۵، موفق به دريافت مدرك ليسانس در رشته فلسفه شد و در ماه مه ۱۹۳۶، از رساله فوق ليسانس خود با موضوع «پلوتينوس» - كه پيرو مكتب افلاطونيون جديد بوده است - دفاع كرد. كامو در همان دوران دانشجويى به عضويت حزب كمونيست در آمد و دليل اصلى آن را درك اوضاع سياسى اسپانيا مى دانست كه سرانجام به جنگ داخلى اسپانيا منجر شد. در سال ۱۹۲۶، حزب كمونيست مستقل الجزاير (PCA) تاسيس شد و در چنين وضعيتي، كامو به همكارى سياسى با حزب مردمى الجزاير (Le Parti du Peuple Algerien) پرداخت. اين امر مشكلات زيادي را بين او و سران حزب كمونيست به وجود آورد.
به همين دليل، «كامو» را به طور رسمى، «تروتسكى» - صاحب ايده هاي كمونيستى و حامي انقلاب سراسرى جهانى - ناميدند؛ كه به معناى نفي او از كمونيسم استالينى بود. او در سال ۱۹۳۴ با «سيمون هاى» كه اعتياد زيادي به مرفين داشت، ازدواج كرد و زندگى مشترك شان به دليل عدم تعهد «سيمون» به «آلبر»، به جدايى انجاميد. كامو در سال ۱۹۳۵، موسسه «تئاتر كارگردان» را بنيان نهاد كه تا سال ۱۹۳۹ پا بر جا بود. وي در خلال سالهاى ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹، در روزنامه سوسياليستى «آلجر ريپابليك» مشغول به كار شد و با نوشتن مقاله هايي درباره مردمان عربى كه به سختي در الجزاير زندگى مى كردند، شغل خود را از دست داد و به دليل ابتلا به بيمارى سل، از پيوستن به ارتش فرانسه هم بازماند.
كامو در سال ۱۹۴۰ با «فرانسيس فار» ازدواج كرد و در مجله فرانسوى «پاريس - سور» مشغول به كار شد. با شروع مرحله اول جنگ جهانى دوم كه آن را «جنگ تلفنى» مى نامند، كامو مواضعى صلح طلبانه داشت، اما با مشاهده مراسم اعدام «گابريل پرى» در پاريس بيان داشت كه اين حادثه، تنفر او را نسبت به آلمانها برانگيخته است.
وي پس از اين حادثه به «بوردو» نقل مكان كرد و در همان سال، نوشتن اولين آثار ادبى خود، «بيگانه» و «افسانه سيسى فوس» را به پايان رساند. او در سال ۱۹۴۲ به الجزاير بازگشت و در خلال جنگ جهانى اول، به هسته مقاومت فرانسه با نام «كومبات» پيوست و يك نشريه زيرزمينى با همين نام منتشر كرد. هدف اصلى اين گروه، فعاليت بر ضد حزب نازى بود. كامو در سال ۱۹۴۳، سر دبير نشريه سازمان مقاومت گرديد و با آزادسازى پاريس به دست متفقين، بر ادامه مبارزه مطبوعاتى اش تاكيد كرد و هنگامى كه روزنامه «كومبات» به نشريه اى با اهداف اقتصادى تبديل شد، از سمت سردبيرى استعفا داد.
پس از جنگ، كامو با سفر به سراسر آمريكا، سخنرانيهاى فراواني در باب اگزيستانسياليسم فرانسوى انجام داد. او كه داراى گرايشهاي سياسى چپ بود، با انتقاد شديد از سياست هاى كمونيسم، دشمني آنان را بر ضد خود برانگيخت. در سال ۱۹۴۹ بيمارى او شدت بيشتري يافت و به مدت دو سال در تنهايى بسر برد. در سال ۱۹۵۱، مقاله «شورشى» را منتشر كرد كه تحليلى فلسفى درباره شورش و انقلاب است. او كه در دهه ۵۰ زندگى خود را وقف اقدامات بشردوستانه كرده بود، در سال ۱۹۵۲ از فعاليت در يونسكو سر باز زد و در سال ۱۹۵۳، جزء انگشت شمارترين سياستمداران چپى بود كه به انتقاد از سياست شوروى در برخورد با گردهمايي هاي كارگرى پرداخت. «كامو» در ۴ ژانويه ۱۹۶۰ در يك سانحه رانندگى جان سپرد. خودرو آنها در ۲۴ کیلومتری شهر «سانس» و در بزرگراه RN۵ حاشیه دهکده «پتیویل» نزدیک «مونتهرو» از جاده منحرف شد. آلبر کامو در صندلی عقب خودرو نشسته بود و در این سفر همراه خانواده دوست ناشرش، «میشل گالیمار»، بود. او پيش از اين سانحه در جايى گفته بود :
«مرگي كه در اثر تصادف و رانندگي رخ دهد، خنده دارترين و بى معنا ترين نوع مرگ است».
برگرفته از :
http://www.arooz.com
خیابانی به نام آلبر کامو
شهرداری شهر خیالی «ناکجاآباد» در یک همهپرسی عمومی ازساکنین محله ـ جهنم زیر پای شما ـ تقاضا کرده که در نامگذاری خیابانی به نام آلبر کامو شرکت نمایند. توضیح اینکه، آلبر کامو (Albert Camus, ۱۹۱۳-۱۹۶۰)، نویسندهی اگزیستانسیالیست فرانسوی، چهل و چهار ساله بود که جایزهی ادبیات برای نوبل را دریافت کرد و سه سال بعد در اثر یک سانحهی اتومبیل جوانمرگ گردید.
جانبداری او از سیاست استعماری فرانسه در جنگ استقلالطلبانهی مردم الجزایر سبب بدنامیاش در میان روشنفکران عرب و ترقیخواه جهانی شد. روشنفکران چپ هم آن زمان در فرانسه، به دلیل اعتراضات وفعالیتهای ضد استالینیستی کامو، به طرد او پرداختند.
مکتب ادبی و فلسفی اگزیستانسیالیسم را میتوان محصول دوران شکست، ناامیدی، پوچی، سرخوردگی، شکست، شک و تردید بخشی از جوانان و روشنفکران غرب، بعد از فاجعهی جنگ جهانی دوم دانست. در کشورهای عقب افتاده و غیردموکرات جهان سوم نیز به دلیل حضور خشن دیکتاتوری و تحت پیگرد قرارگرفتن روشنفکران و اهل قلم، در آغاز عدهای به ترجمه و تبلیغ اگزیستانسیالیسم ادبی پرداختند و سعی کردند آن را بومی و وطنی نمایند تا جبران قدغن شدن اندیشههای سوسیالیستی یا ترقیخواه باشد.
حال بازگردیم به جلسه تصمیمگیری خیالی برای نامیدن خیابانی به نام کامو. موافقین و مخالفین او دلایل خود را به صورت زیر مطرح میکنند:
خانم «هانا آرنت»، به علت فعالیتهای کامو در شورای ملی مقاومت ضد هیتلر در زمان اشغال فرانسه، او را مبلغ انسانیت میداند. یعنی او انسانگرایی است بدون شووینیسم و ناسیونالیسم. به نظر هانا آرنت، کامو برای شناخت و معرفی بهتر و دقیقتر انسان اروپایی، پرداختن به روانشناسی او را توصیه میکند.
«گونتر گراس» یادآوری میکند که او از کامو درس آزادگی را آموخت. چون گرچه کامو در رابطه با آیندهی بشر ناامید بود، ولی خواننده را همیشه تشویق به مبارزه و مقاومت میکرد. او، کامو و قهرمان اسطورهایاش، سیزیف را آموزگاران مبارز و پرتلاش مقدس خود میداند.
در میان مخالفین کامو حاضر در جلسه، یک سوسیالیست طرفدار استالین وجود دارد که آلبر کامو را وکیل مدافع آزادی فرد میداند تا نجات جمع. او اشاره میکند که کامو، پدیدهی اگزیستانسیالیسم و آبزورد بودن در جوامع مشهور به سوسیالیستی سابق را عمده میکرد.
«ادوارد سعید» میگوید که کنراد و کامو، نه تنها نمایندهی فکری جهانبینی غرب بودند، بلکه حتا اتوریته و حاکمیت کشورهای غرب در جهان سوم را نیز تبلیغ میکردند. «محمد دیب»، نویسندهی الجزایری اشاره میکند که کامو به اشارهی داستایوسکی، که مدعی مرگ خدا بود، مرگ انسان را پیشگویی مینمود. و «رشید میمونی»، همکار او، شکایت میکند که اومانیسم کامو، فقط در مرزهای اروپا، شامل حال غربیها بود و نه عربها. «طالب ابراهیم»، نویسندهی دیگر عرب، به اعتراض میگوید که جایزهی نوبل، حق افراد جهانوطن و انترناسیونالیست است و نه سهم افرادی مثل کامو که نمیتوانند از ناسیونالیسم فرانسوی خود در جنگ الجزایر بگذرند.
«چارلز بوکوفسکی»، نویسندهی ادبیات آسفالتی، توضیح میدهد که مرگ هنری و فرهنگی کامو بر اثر سانحهی اتومبیل نبود بلکه از آن لحظهای شروع شد که او شروع به سخنرانیهای رسمی درسالنهای گردخوردهی دانشگاهها نمود. نویسندهی دیگری به نام «امیل سیوران» از خاطرهای تعریف میکند که براساس آن، یکبار کامو بعد از مطالعهی کتابش به او نصیحت میکند که نویسنده نباید خود را در دایرهی شیطانی ایدئولوژیها محبوس کند.
آنچه امروزه دربارهی کامو میتوان گفت، این است که او زیر تأثیر فلسفهی مرسوم اگزیستانسیالیسم آن دوره، نمایندهی ادبیات اگزیستانسیالیستی در فرانسه شد. طبق آماری، سالانه در مجلات فرهنگی کشورش حدود سی تا هفتاد مقاله دربارهی او منتشر میشود. کامو نویسندهای است اخلاقگرا که آثارش مشهوریت جهانی دارند. اهمیت او در فرهنگ غرب در قرن بیستم، دست کمی از تأثیر افرادی چون: مارکس، نیچه و فروید ندارد. او همچون همهی هنرمندان بزرگ قبل از خود، خالق اسطورههایی شد که انسان غربی با آنها حتا امروزه دست به گریبان است. در محیطهای فرهنگی، کامو را در کنار مشاهیری چون کافکا، نیچه، همینگوی، فاکنر، داستایوسکی، بکت و یونسکو، قرار میدهند.
کامو را میتوان نویسنده، فیلسوف، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار، مقالهنویس، ناشر، ویراستار، هنرپیشه و فیلمساز دانست. او میگفت حتا جایزهی نوبل نمیتواند مزد واقعی انسان در جامعه و جهان آبزورد غربی باشد، یعنی هیچکس مزد حقیقی خود را در دنیای پوچ و بیمعنای فعلی دریافت نمیکند.
درباره بیوگرافی کامو می توان گفت که او در سال ۱۹۱۳ در خانواده ای فرانسوی در شمال الجزایر در کنار دریای مدیترانه به دنیا آمد، جایی که خرابههای تاریخی روم باستان هنوز در زیر باد و آفتاب خودنمایی میکنند. و در سال ۱۹۶۰ در فرانسه درگذشت. کامو از خانوادهای کارگری و فقیر برخاسته بود. او دوران جوانی و کودکی خود را در الجزایر گذراند و بعد از تحصیل رشتهی فلسفه، مدتی کارمند دولت بود.
کامو میگفت که اهل سیاست نیست و علاقهای به آن ندارد، چون هیچگاه نمیتواند مرگ دشمن و یا رقیب خود را آرزو کند. او ادامه میدهد گرچه انسان موجودی کوشا و پیگیر است، ولی جبر پوچی، نهیلیستی، و بیمعنی بودن زندگی، همهجا بر او حاکم است. کامو هستی و وجود و حضور انسان در تاریخ و جامعه را آبزورد و پوچ میدانست. تا آنجاکه عده ای او را نمایندهی فلسفهی لاادری شکاکیون قدیم نیز بحساب میآورند.
منتقدین کامو، دربارهی او مینویسند که افکار و ادعاهای اخلاقیاش زیر سادهلوحی و سادهگرایی تفکر سیاسی خطرناکش مستتر هستند.
منتقدین چپ، کامو را زیر تأثیر خرافاتی سرنوشت تاریخی میدانند که به قبول روابط سرمایهداری و تبلیغات ضد کمونیستی میپردازد. کامو در مصاحبههای گوناگون، اتهام اگزیستانسیالیست بودن خود را رد کرد و گفت، او نه از نظر مذهبی مانند پاسکال، کیرکگارد و یاسپر و نه در شکل آتهایستی آن مانند هوسرل، هایدگر و روسو اگزیستانسیالیست است. او آرزو میکرد که مانند کیریلیف در رمان «دیوها»ی داستایوسکی، خودکشی کند تا بتواند بعدها در لباس و عبای خدا به دنیا بازگردد.
از مشهورترین آثار کامو کتابهای طاعون، بیگانه، اسطورهی سیزیف، انسان شورشی، سوء تفاهم و وضعیت اضطراری هستند. آثاری که شامل ژانرهای رمان، نوول، داستان، نمایشنامه، مقاله و گزارشند. تا چندی پیش، حدود دوازده میلیون نسخه از کتابهایش، مخصوصا دو اثر مشهور او بیگانه و طاعون، به فروش رفتهاند. کتابهایش در بعضی از کشورهای غربی، بخشی از برنامههای درسی مدارس هستند. به نظر جامعهشناسان، خریداران آثار کامو، معمولا روشنفکران اقشار متوسط و طبقهی مرفه جامعهی شهری هستند. در کتابهای تاریخ ادبیات، غالبا اومانیسم و انسانگرایی کامو ، با روشنگری و روشنفکری سارتر مقایسه میشود.
کامو رمان طاعون و مقالهی بلند سیزیف را تحت تأثیر مقاومت زیرزمینی در برابر فاشیسم آلمان نوشت. گروهی از منتقدین رمان طاعون کامو را اعلان جرمی علیه خدای بیخیال و بیخبر میدانند. دو مقالهی اسطوره سیزیف و انسان شورشی مسئولیت انسان در جهان آبزورد را نشان میدهند. سیزیف، قهرمان کتاب، به دلیل پشتکار، عشق و شور و درد و رنج بیکرانش، قهرمان و سنبل فلسفهی آبزورد است. غالب پروژههای ادبی، فرهنگی کامو، شورش و اعتراض فردی، انسان از خودبیگانهی غربی را برای یک هستی با معنا نشان میدهند. کتاب مجموعه مقالههای او یعنی «انسان شورشی» سبب جدایی، اختلاف و دشمنیاش با سارتر، نویسندهی دیگر و عملگرای اگزیستانسیالیست گردید. این کتاب به دلیل جدل بین دو نویسندهی فوق، در جو فرهنگی قشر کتابخوان اروپا، بسیار مطرح و مشهور شد. گروهی این کتاب را سطحی، غیرعلمی و جنجالی میدانند، چون در ۳۷۸ صفحه این کتاب، از ۱۶۰ نام نویسنده، ۹۸ شخصیت تاریخی و ۲۰ شخصیت اسطورهای نام برده میشود. به این دلیل، به نظر آنها، این کتاب نمیتواند جدی باشد. سارتر و کامو در سال ۱۹۵۲ به دلیل انتشار کتاب فوق از هم جدا شدند. به نظر کامو، هستی و وجود به طور آزاد و دلخواه در جهان وجود ندارند، چون خود آزادی، مقولهای آبزورد و پوچ است. طبیعت، تاریخ و جامعه فقط ایستگاههایی هستند برای درک و احساس بهتر دردسر آبزورد بودن زندگی. به عقیدهی او، آنهایی که به پیروزی تاریخ باور دارند، به خود اجازه میدهند از وسیلهی کشتار و ترور دیگران نیز استفاده کنند. یا اینکه سارتر برای رنجبران و یا به قول خودش پرولتاریا، خواهان هزار وکیل و مدافع است، درصورتیکه آنها احتیاج به یک برادر واقعی و دلسوز دارند. از جمله دیگر ادعاهای عجیب و غریب کامو، این است که میگفت، آزادی مطلق موجب دیکتاتوری مطلق خواهد شد. با این وجود به عقیدهی اهل نظر، در آثار کامو، رابطهی انسان با خدا، تاریخ و ارزشهای انساندوستانه به مراتب عمیقتر از کولیبازیهای سارتر، میباشد.
اختلاف دیگر این دو نویسنده این است که مثلا، کامو ابزورد بودن هستی را جدی میگیرد، ولی سارتر فقط ادعای پیامبری میکند و بعد از مدتی پشیمانی به تصحیح حرفهای قبلی خود میپردازد.
گرچه اختلاف آن دو بر اثر موافقت و مخالفت با سیاستهای استالینیستی آن زمان احزاب کمونیستی غرب بود، سارتر، کامو را یک روشنفکر بورژوا و لمپن میدانست. به ادعای سارتر، کامو تمام انقلابهای نسل بشر از سال ۱۷۸۹ تا کنون را رد میکند، چون به نظر کامو، همه کوشش انقلابیون این بود که به جای خدا، انسان را روی اهرام ارزشها بنشانند.
از نظر صداقت تحقیقی و مطالعهی علمی، به ادعای بعضی از منتقدین، کامو فقط به مطالعهی سطحی، نشریاتی و دست دوم آثار مارکس، انگلس، کیرکگارد، هوسرل، هایدگر و سارتر پرداخت. کامو خود را بیشتر زیر تأثیر ادبیات یونان باستان و آثار افلاتون میدانست. او قهرمان رمان «جنگ و صلح» تولستوی، یعنی «ناتاشا» را محبوبترین چهرهی زن ادبیات مورد علاقهاش میدانست. کامو مهمترین ارزشها را حقیقت میدانست و میگفت که آثار هنری باید همیشه منعکس کننده این مقولهی مهم باشند.
برگرفته از سایت http://www.khazzeh.com
نظرات شما عزیزان: